ساعت هفتونیم بامداد سهشنبه در صحنهای که یادآور فیلمهای پلیسی هالیوود بود، یک گروه مسلح مرکب از ۱۰ پلیس ویژه ضدتقلب بلژیک با ورود به اقامتگاه سه مظنون در بروکسل و بروژ، سه مقام برجسته پیشین اتحادیه اروپا را بازداشت کردند. شناختهشدهترین چهره بازداشتی خانم فدریکا موگرینی بود، با سابقهای طولانی بهعنوان یکی از مقامات برجسته اتحادیه اروپا.
در کنار خانم موگرینی، دوست و همکار دیرین او، استفانو سانینو، نیز بازداشت شد. هر دو همراه با یک همکار دیگر، یک شب را در زندان گذراندند و پس از تفهیم اتهام به تقلب، سوءاستفاده و اختلاس در چندین طرح مربوط به اتحادیه اروپا، آزاد شدند تا تاریخ محاکمهشان تعیین شود.
موگرینی برای ما ایرانیان چهره شناختهشدهای است. او در طی پنج سال حضور خود بهعنوان مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در شکل دادن به توطئه برجام، طرحی برای قرار دادن ایران تحت قیمومیت گروه غیرقانونی ۱+۵ (آلمان، آمریکا، بریتانیا، چین، فرانسه و روسیه)، نقش فعالی داشت. او برای توجیه نقش ضدایرانی خود، نقش دوستدار جمهوری اسلامی را بازی میکرد.
در سری تلویزیونی «معامله» درباره مذاکرات ۱+۵ با جمهوری اسلامی، خانم موگرینی در نقش وزیر خارجه دوم جمهوری اسلامی، بعد از محمدجواد ظریف، ظاهر میشود. در این سری که از تلویزیون آلمانیــفرانسوی آرته (ARTE) پخش شد، موگرینی را میبینیم که به هیئت ایرانی میآموزد چگونه دروغ بگویند تا «معامله» انجام شود و جناح «اصلاحطلب» جمهوری اسلامی بتواند با کوبیدن طبل «بزرگترین پیروزی تاریخی دیپلماسی اسلامی» رقیبان تندرو خود را از صحنه براند و قدرت را به طور کامل به دست گیرد.
مناسبات موگرینی با جناح «اصلاحطلب» به رهبری حجتالاسلام حسن روحانی، رئیسجمهوری اسلامی در آن زمان، از حد متعارف دیپلماتیک فراتر رفت و به دوستی شخصی انجامید. موگرینی حتی با برادر روحانی دوست شد و او را در سرمایهگذاری در شرکتهای ایتالیایی از جمله یک بانک، راهنمایی کرد. میتوان گفت که در دوران پنج ساله موردبحث، بیش از نیمی از وقت و نیروی موگرینی صرف کمک به «اصلاحطلبان» در تهران شد. او در سفر به کشورهای گوناگون از نیوزیلند گرفته تا ایالات متحده، خواستار رفع تحریمها علیه جمهوری اسلامی بود. با این ادعا که «جناح اصلاحطلب» میتواند نظام کنونی را نجات دهد و ایران را در مسیر چپ اروپایی با طعمی از مبارزه علیه «امپریالیسم آمریکایی» قرار دهد.
این موضعگیری موگرینی در آن زمان، با سیاست باراک اوباما، رئیسجمهوری وقت آمریکا، همخوان بود. اوباما نیز مدعی بود که «امپریالیسم آمریکا» به ایران ظلم کرده است و جمهوری اسلامی میبایستی در مواضع ضدآمریکایی خود «فهمیده» شود، اما این مواضع نمیبایستی از حد چپ شیک اروپایی فراتر برود. نخ هر دو لعبت، اوباما و موگرینی، در دست چند ثروتمند آمریکایی بود که اتخاذ یک ظاهر چپگرا را برای ادامه تسلط سرمایهگذارانی مانند خودشان ضروری میدیدند.
هم موگرینی و هم اوباما مدعی بودند که جمهوری اسلامی نماینده طبیعی فرهنگ اسلامی ایرانی است و در نتیجه، نباید توقع داشت که رفتار آنان با منش جهانی همسان باشد. موگرینی در یکی از سخنرانیهای خود در بروکسل، تاکید کرد: «ما باید به فرهنگ ایران احترام بگذاریم.»
از دید او، یکی از مظاهر این «فرهنگ» خیالی حجاب بود. به همین سبب، خود او هرگاه با مقامات ایرانی روبرو میشد یا به تهران میرفت، حجاب را از یاد نمیبرد.
به توصیه او در مقام مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود که بانوانی که در ۲۷ کشور عضو دارای مقام سیاسی بودند، در سفر به ایران حجاب را رعایت میکردند. کوشش موگرینی برای احترام به حجاب درست در جهت عکس کوششهایی بود که بعضی بانوان اروپایی از جمله سیمون دوبووار و دانیل میتران، همسر فرانسوا میتران، رئیسجمهوری وقت فرانسه، برای چالش حجاب اجباری انجام داده بودند.
بدین ترتیب یک مدعی چپگرایی که سالها عضو حزب کمونیست ایتالیا و وارث بقایای آن حزب دموکرات بود، در نقش مدافع سرسخت حجاب اسلامی ظاهر شد. دشمنی چپ اروپایی با دموکراسی غربی بخشی از میراث فرهنگی موگرینی بود. او همچنین در دوران کوتاهی که وزیر امور خارجه ایتالیا بودــ در یک کابینه ائتلافی چپ و احزاب میانهروــ کمک به جمهوری اسلامی را بهعنوان یک قدرت ضد «امپریالیست» از یاد نبرد. به کمک او بود که تهران توانست با کمک یک بانک ایتالیایی، چارچوبی برای پولشویی و پخش پول میان گروههای نیابتی بر پا کند. پس از آن، ایفای نقش «سایه» بر عهده سانینو گذارده شد که مقام مسئول سیاست اتحادیه اروپا را در خاورمیانه و آفریقای شمالی به دست آورد.
در تهران، روزنامههای هوادار جناح «اصلاحطلب» موگرینی را در نقش «موطلایی شهر ما» یا «فرشته نجات» ترسیم میکردند، اما رفتار و کردار فدریکا خانم مرا به یاد «زینب زیادی» میانداخت. «زینب زیادی» دختری بود که ناگهان در وسط یک تعزیه ظاهر میشد تا با یک سخنرانی غرا، توجه عموم را به سوی خود جلب کند. به گفته نکتهپردازان شوخ، هدف «زینب زیادی» پیدا کردن یک شوهر مناسب بود. در یک تصنیف معروف سالهای طلایی پیش از انقلاب، «زینب زیادی» خود را با این بیت معرفی میکند: «من زینب زیادیام/ دختر ملاهادیام!»
در سفر به تهران، «زینب زیادی» با فرش قرمز و گلباران مجازی «اصلاحطلبان» روبرو شد. در نمایشی که به افتخار او در مجلس شورای اسلامی بر پا کردند، موگرینی ستارهای بود که درخشید و شمع مجلس شد. نمایندگان اسلامی برای عکس گرفتن با او سرودست میشکستند. چند نماینده روحانینما حتی عمامه خود را در جریان تقلا برای نزدیک شدن به «زینب زیادی»، از دست دادند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
البته این نخستین بار نیست که مقامات اتحادیه اروپا به اختلاس، ارتشا و سوءاستفاده از موقعیت خود متهم میشوند. در چند ماه اخیر ماجرای رشوهگیری از شرکت چینی هوآوی برای صدور جواز حضورش در اروپا، فساد اتحادیه را زیر نورافکن قرار داد. پیش از آن ماجرای «قطر گیت» را داشتیم که خرید چند مقام برجسته اتحادیه را از سوی دولت قطر فاش کرد. اتحادیه اروپا با بودجه سالانه نزدیک به سه میلیارد یورو، پرخرجترین بوروکراسی جهانی به شمار میرود. از آنجا که تمامی مقامات اتحادیه از طریق زدوبند میان احزاب ۲۷ کشور عضو تعیین میشوند، زمینه برای پارتیبازی و رفیقبازی آماده است. در دو دهه گذشته، با تسلط احزاب چپ در اکثریت کشورهای عضو، غالب مقامات در اختیار چپگرایانــ از افراطی گرفته تا معتدل و چپ شامپاین و خاویارــ قرار داشته است. جانشین موگرینی بهعنوان مسئول سیاست خارجی اتحادیه یک کمونیست سابق دیگر اهل اسپانیا بود؛ جوزپ بورل که روش موگرینی را در حمایت تلویحی از نظام خمینیگرا در تهران ادامه داد.
با آنکه همه چپگرایان دزد و فاسد نیستند، جالب اینجا است که اکثریت دزدان و فاسدان گرفتارشده در اتحادیه اروپا تاکنون چپگرا بودهاند. در ماجرای فساد کنونی نیز علاوه بر موگرینی و دو همکار او در «کالج اروپا» و «مرکز دیپلماسی اروپایی»، دو شرکت ایتالیایی نیز که هر دو رئیس چپگرا دارند، درگیر هستند؛ البته چپ از نوع خاویار و شامپاین.
این نوع چپ در ایران خودمان پیش از به قدرت رسیدن ارتجاع سرخوسیاه حضور گستردهای داشت. چپگرایانی داشتیم که مدیرکل و معاون وزیر نظام «طاغوتی» بودند. نویسندگان و شعرایی داشتیم که بهعنوان کارمند دولت از «آبباریکه» معروف بهره میبردند، اما در خفا، ودکا یا شامپاین خود را به سلامتی رفیق استالین مینوشیدند. روزنامهنگاران و نویسندگانی داشتیم که همزمان جزو شرکای شرکتهای مقاطعهکاری بودند، اما از هر فرصت برای لگد زدن به «طاغوت» یا «عامل امپریالیسم» استفاده یا سوءاستفاده میکردند.
این نوع چپگرایان که در سراسر جهان حضور دارند، اقلیتی بیشتر نیستند. اکثریت چپگرایان افراد و گروههایی هستند که تامین و تضمین نفع عمومی را برای تضمین و تامین نفع خصوصی ضروری میدانند، اما به گمان من، برای رسیدن به آن هدف، جامعه را به سوی انحصار قدرت و تمامیتخواهی میکشانند. از دید آنان، جامعه تقسیم میشود به دارا، ندار وــ اخیراــ کمدار یا «تقریبا سرپا ایستاده» و به انگلیسی Just about managing.
از دید من این نوعی آپارتاید است که مانند هر نوع آپارتاید دیگر از جمله قومگرایی، اتنیکسازی، دینفروشی و دینستیزی، نبرد طبقاتی، بلوکسازی و... نتیجهای جز تبلیغ حسادت، کینه، نفرت و سرانجام دشمنی در میان شهروندان یک کشور و کشورهای گوناگون نخواهد داشت.
شعارهایی مانند «عدالت اجتماعی»، «توزیع عادلانه ثروت»، «فقرزدایی» و «مبارزه با امپریالیسم» پلههای پلکانی را تشکیل میدهند که به نظامهای استبدادی منجر میشوند.
با این حال فساد و تزویر چپ خاویار و شامپاین نمیبایستی باعث شود که همه احزاب و جنبشهای عادی چپگرا را بهویژه در ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا محکوم کنیم. در هر سبد سیب، چند سیب گندیده پیدا میشود.
افتضاحی که پیرامون سوءاستفادههای احتمالی «زینب زیادی» به راه افتاده است، از یک جهت، نشانهای تازه از نیاز اتحادیه اروپا به اصلاحات گسترده در همه سطوح است. این بوروکراسی غولآسا که روزبهروز بزرگتر، پرهزینهتر و دردسرسازتر میشود، آرمان یک اروپای متحد در صلح را زیر سوال برده است.
اندیشه آن اروپای آرمانی نخست در سال ۱۹۴۶ میلادی از سوی وینستون چرچیل، نخستوزیر وقت بریتانیا، مطرح شد. چرچیل حتی از شکل گرفتن یک اروپای فدرال سخن گفت که میتواند قارهای را که برای دو هزار سال صحنه جنگهای پیدرپی بوده است، به سوی صلح پایداری بکشاند. میدانیم که این آرمان تحقق نیافت و اروپا هماکنون نیز صحنه جنگ است.
با توجه به زمینه ذکرشده، سوءاستفاده احتمالی «زینب زیادی» و همدستان او که در حدود ۶۰۰ هزار یورو است، بهراستی تحقیرآمیز به نظر میرسد. البته میتوان گفت که تخممرغ دزد ممکن است شتردزد هم بشود. اما نتیجه مهم این افتضاح افزایش بیاعتمادی عمومی به دنیای سیاست و سیاستمدارانی است که رهبری بزرگترین بلوک اقتصادی جهان و یکی از مهمترین مراکز فرهنگ و تمدن جهانی را بر عهده دارند.
«زینب زیادی» هم در امور ایران زیادی بود و هم در امور اروپا.

